چکیده کتاب
چکیده:
این کتاب
بهبررسی این سؤال مهم و دقیق پرداخته است: روش صدرالمتألهین (با عنایت
به عناصر و اصول عقلیـ معرفتی وپیش فرضهای آن) در کشف و استنباط و اصطیاد
معارف عقلی از نصوص اسلامی چیست؟ پاسخ این پرسش به صورت فرضیه بیان
میگردد و آن عبارت است از: «روششناسی عمل (روشِ عملی و وجودی فیلسوف)، یا
روشِ تدبّر و تأمّلِ تأویلیِ» صدرالمتألهین در کشف و استنباط معارف عقلی
از نصوصِ وحیانی.
صدرالحکماء والمحققین، روش منسجمی برای استنباط معرفت عقلی از نصوص دینی ارائه نموده، و اگر چه این روش را در اغلب آثارخود، بهصراحت بیان نکرده است، اما مبانی، اصول و قواعد این روش از آثار وی قابل اصطیاد است. این پژوهش اهتمام دارد که به رصد آن در خلال چهار فصل بهویژه فصل پایانی، بپردازد.
در فصل اول این نگاشته، نتیجهای که میتوان بهدست آورد این مطلب است که صدرالمتألهین، بهعلت جایگاه و نیز قوّت و کاربرد کامل و بی نقصی که نصوص وحیانی و اسلامی از دو نشئة این عالم و جهان آخرت دارد، در قبالِ عقل، بهاهمیت نقش آن توجه نموده و قریب به اتفاق در آثارِ خود تماماً از آیات و روایات استفاده و بهگفتة خود، استنارة کامل و فراوان برده است. بههمین خاطر است که علیرغم دیگر فیلسوفان مشایی و اشراقی، وی در اسفار اربعه که یکی از قویمترین اثر جاودانة خود است، نزدیک به هزار مورد در استناره و استفاده از آیات الهی بهره جسته است.
فصل دوم،
همچنانکه صدرالمتألهین در مسئلة فهم متن و معناشناختی از اصلِ «واقعیت»
بطور وافر بهره گرفته است، در مسایلی نظیر هستیشناخت و نیز معرفتشناسی،
همانگونه که در اینگفتار ذکر خواهد شد، جملگی از «واقعیت» و «رئالیسم»
استفاده کامل بردهاست. علاوة بر این، صدرا در اصول و قواعد فلسفیِ خود
همچون «اصالت وجود» و «تشکیک وجود» و..... از واقعیتگرایی و اصالت حقیقت
برای هرچه بهتر و بیشتر کاربردی کردن آنها در هستیشناسی و مآلا در حکمت
متعالیه، بهنحوِ فزاینده کارسازی نموده است.
سومین فصل،تبیینی توسط
نویسنده از طریقة کلّیِ صدرالمتألهین در نحوة دستیابی بهمعارف عمیق و
مدلولات تأویلی نصوصِ وحیانی که بهشکل تعاملی و دیالکتیکی در هریک از
مرحلهها، (غیر از مرحله و سفر چهارم)، صورت پذیرفته،
ترسیم و ارائه گردیده است. این رفت و برگشت و تعامل دوجانبة مسایل، باعث
تکمیل و تکامل سیر در آن مرحله میباشد که نتیجة آن در شفافیت و تبیین هرچه
بهترِ «تأویلات» از نصّ، تأثیر بخشیِ تام و تمام دارد. تأویلات نیز در
تبیین استنباطات و اصطیادات معارف عقلی نقشی ویژه را ایفا میکند؛ زیرا
اغلب استنباطات عقلی برگرفته از همان تأویلاتی است که در حکمت متعالیه این
حکیم نامآور کاربرد دارد.
و در خاتمه، فصل چهارم، ثقل بحث در این رساله بر این مطلب متمرکز است که ملاصدرا از «تأویل» در نصّ بهعنوان یک «روش» برای کشف باطن امور و نیل به «حقیقت» آنها استفاده کرده است. بر خلاف بسیاری از مفسّران و اصولیین که تأویل را صرفاً در خصوص آیات قرآن جاری میدانند، ملاصدرا آن را به همة امور بهخصوص بهاحادیث نیز تعمیم داده است. در نمونههایی که از آیات قرآن و سخنان معصومین علیهمالسلام در این فصل بیان گردیده، بهخوبی میتوان رصد نمود که ملاصدرا، چگونه از «تأویل» بهعنوان «روششناسی عمل (روشِ عملی و وجودی فیلسوف)، یا روشِ تدبّر و تأمّلِ تأویلیِ» برای دریافت معانی باطنی آنها کمک گرفته است.
نتیجه و حاصل بحث اینکه روشن گردید، که تأویل همه امور بهویژه آیات قرآن و سخنان معصومین علیهمالسلام، منوط به درک ارتباط خالصانة آدم و عالم و بیان نسبت آن دو با حضرت حق جلّ و علاست. این همان ویژگی مهم تأویل مورد نظر ملاصدراست که ما از آن به «روششناسی عمل (روشِ عملی و وجودی فیلسوف)، یا روشِ تدبّر و تأمّلِ تأویلیِ»، یاد نمودیم و اذعان گردید که روششناسی استنباط معارف عقلی از نصوص اسلامی همین روشی است که صدرالمتألهین در متون از آن بهره جسته است.